اما برای تبدیل دانایی به عملی که نتیجه آن کمک به زندگی امن باشد سه نکته دیگر لازم است که عبارتند از؛ قانون، ساختارها و فضلیت یا اخلاق.
در سال 1369 بعد از زلزله مرگبار رودبار، بحثهاي جدي در خصوص وضعيت جغرافيايي ايران و خطر زلزله آغاز شد. از آن سال به بعد تقريبا همه ميدانند كه كشور بالقوه مستعد زلزلههاي مهيب و مكرر است.
در پي آن قوانين مختلفي در خصوص مقابله با تلفات و آسيبهاي زلزله وضع شد. اما آيا آن دانايي و اين قوانين به نتيجهاي در خور توجه تبديل شده است؟ پاسخ نميتواند مثبت باشد.
به عنوان نمونه با اينكه ميدانيم بخشهاي بزرگي از مناطق شهري و روستايي فرسوده است اما ترميم و بهسازي درستي صورت گرفته است؟
با اينكه خطهاي گسل را ميشناسيم اما در اين مدت بر روي اين خطوط در تمامي شهرهاي كشور از جمله تهران ساختمانهاي متعددي ساخته شده است.
با اين كه ميدانيم تابآوري مراكز بهداشتي، درماني، خدماتي و امدادي در شهرها بسيار پايين است اما ترميم و اصلاح مناسبي صورت نگرفته است.
همه اين موارد را مسئولان متولي اين امور اعتراف ميكنند.
بايد واقعيت را، هر چند تلخ پذيرفت. واقعيت اين است كه تا در به اين پاشنه ميچرخد هيچ اميدي به بهسازي و بازسازي شهرها نيست و در آينده نيز همينگونه ساخت وسازهاي فاقد استاندارد و بناهاي خطرناك بدون ترميم و بازسازي را شاهد خواهيم بود.
اما زلزله تهران ابعاد ديگري از تراژدي در انتظار را نيز نشان داد؛ فقدان برنامه، تقليل اخلاق.
بعد از وقوق زلزله در تهران، اكثريت مردم از خانههاي خود بيرون نيامدند. با اينكه احتمال داده ميشد كه زلزله بزرگتري در راه باشد اما اين گروه بزرگ، ماندن را ترجيح دادند. دليل چيست؟ اگر از افرادي كه در آن زمان خواب بودند بگذريم، به نظر ميرسد، تقدير گرايي و بيتوجهي نسبت به خطر، به امري نهادينه تبديل شده است. اين گروه از مردم، خسته از «چه كنم»هاي هر روزه و «ناچار»هاي بدون راه حل، چنان آشفته ذهن هستند كه جز پناه بردن به تقدير راه ديگري را نميشناسند.
اما همان گروهي هم كه از خانهها بيرون آمدند تصاويري بس ناخوشايند را به نمايش گذاشتند؛ تقرييا هيچ كس راديو به همراه نداشت. وسائل همراه آنها بسيار از استانداردهاي چنين لحظاتي فاصله داشت. گروه قابل توجهي از آنها بيرون از خانه اما زير ساختمانهاي بلند و كوچههاي باريك پناه گرفته بودند. ظاهرا كسي آموزش نديده و يا آموزشها مورد توجه قرار نگرفته است.
بعد از زلزله؛ دوري از مركز بحران، مساعدت و تسهيل كار امدادرسانان، همكاري با آنها و كمك به آسيبديدگان يك امر بديهي است اما در رخداد پنجشنبه شب موارد خلاف اين قواعد بسيار ديده شد. صفهاي بلند بنزين برقرار شد و در اين ميان بسيار بودند اتومبيلهايي كه به ميزان دور شدن از شهر سوخت داشتند اما در صف ايستاده بودند تا به صددرصد ظرفيت برسند و اين يعني گرفتن فرصت از كساني كه اصلا سوخت نداشتند.
در سوپرماركتها افراد به مانند يك حراجي و نه براي چند روز بلكه براي چند ماه خريد ميكردند. افرادي كه كارتنهاي تن ماهي، دهها بطري آب، چندين بسته نان و نظاير آن ميخريدند و توجه نداشتند كه ديگران هم به اين حداقلها نياز دارند.
تعداد قابل توجهي از اتومبيلها در خيابانها و بزرگراهها قوانين را زير پا ميگذاشتند، يك طرفه رفتند، در مناطق ممنوع دور زدند، دوبله پارك كردند، مقابل شيرهاي آتشنشاني پارك كردند و عملا تردد در شهر را متوقف كردند. به گونهاي كه اگر ماشينهاي اورژانس ميخواستند تردد كنند امكان آن نبود و يا اگر آتشسوزي اتفاق ميافتاد، آتشنشانها نميتوانستند به موقع خود را برسانند. اين نوع خودمداريها نسبت مناسبي با اخلاق، همكاري و كمك به ديگري در شرايط بحران ندارد.
به نظر ميرسد حال كه توان مقابله با آسيبهاي زلزه تقريبا وجود ندارد، دست كم براي بعد از آن بايد به موضوع ساختارها و اخلاق توجه جديتر شود. تمرين زلزله در تهران نشان داد كه در شرايط بحران چندان نميتوان اميدوار به قانونمداري، رفتار حرفهاي و اخلاقي بود.
بيم من بيش از اينهاست. بيمارستانها و كليه مراكز درماني در شهري مثل تهران به شرطي كه بعد از زلزله همگي سالم و برقرار باشند (كه نخواهند بود) و همه پرسنل آن سر كار باشند (كه نخواهند بود) ميتواند به حدود 500 هزار نفر خدمات دهد.
برقراري امنيت شهر بعد از رخداد زلزله به شرط اينكه همه پرسنل انتظامي در محل كار خود حاضر باشند و براي نجات عزيزان خود ترك خدمت نكنند، آيا ميسر خواهد بود و ميتوانند جلوي تعرضهاي افراد متخلف را بگيرند؟
در پاكسازي آوار ساختمان پلاسكو در تهران، دهها ماشين و دستگاه راه سازي فعال بودند آيا به تعداد كافي ماشين و راننده براي باز كردن راه زندههاي احتمالي از زلزله تهران براي فرار به ناكجا آباد وجود دارد؟
پيكر افرادي كه بر اثر زلزله ميميرند اگر بدون آسيب ديدگي باشند (مانند ضربه مغزي) بعد از 48 ساعت و اگر همراه با جراحت باشد بعد از 24 ساعت رو به فساد ميگذارند. مسلما امكان بيرون آورندن اجساد در مدت دو روز وجود ندارد. آيا براي جلوگيري از شيوع انواع بيماريهاي خطرناك هماكنون به ميزان كافي «آهك» دپو شده است؟ تهران به گفته استاندار، حتي يك هلكوپتر ديد در شب ندارد كه شباهنگام به ياري مردم بشتابد.
واقعيت تهران نشان ميدهد كه در زلزله بزرگ تهران بايد منتظر رقم كشتههاي بالاي 500 هزار نفر بود. رئيس شوراي شهر تهران حتي رقم يك تا دو ميليون نفر را بيان كرده و کواکبیان نماینده اصلاح طلب مجلس چهار میلیون کشته ...
دفن اين افراد يعني زميني به مساحت حداقل 800 هزار متر مربع. آيا چنين زميني و نيز گوركنهايي براي اين كار در نظر گرفته شده است. يقينا مديریت آن زمان، امكان دفن فردي اجساد را ندارد. آيا براي گورهاي دسته جمعي تمهيدي انديشيده شده است.
واقعيت اين است كه تهران بعد از زلزله به مانند فوكوشيماي بعد از سونامي نيست كه مردم به هم كمك كنند، در صف غذا بايستند و اموالي را كه پيدا كردند به مراكز پليس بدهند. در تهران بعد از زلزله كه احتمالا نيروهاي امنيتي و انتظامي آن، درگير آوار برداري از روي عزيزان و دوستان خود هستند، چه كسي مقابل غارتگريها خواهد ايستاد.
همانطور كه رئيس شوراي شهر تهران گفت؛ "قوانين و مصوبات خوبي در خصوص مقابله با زلزله و عوارض آن وجود دارد اما كارهاي اجرايي آن به كندي پيش ميرود". دست كم به كندي 27 سال بعد از زلزله رودبار.
نظر شما